رندان خاموش

للباقی

اصلِ قصه من با تو با "إسمع و إفهم" تازه شروع می شود ... .

ر.خ

بعدالتحریر: هیچ وقت مایل نبوده ام نوشته هایم را در جاهایی منتشر کنم که مخاطبش بی آن که نیت کرده باشد مطالب م را بخواند. البته مطالب عمومی را در فضاهایی چون اینستاگرام و ... می گذارم اما مطالب دل نوشته ام حرمت دیگری دارند ... .

للحق

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
۱۹
آذر
۹۹

آقای هیبت

شنبه 22 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

هندزفری در گوش وارد اتوبوس خطِ واحد شدم. صندلی ها همه پر بودند. بخت یارم بود همان ابتدای اتوبوس، میله ای خلوت گیر آوردم و در چنگ گرفتمش و محو صحبت های استاد شدم. استاد داشت از وجود و ماهیت وجود و تجلی وجود سخن می گفت. از نور و شیخ اشراق؛ ادامه همان بحث های عقل و عشق. همان هایی که باید همه وجودت را محو کنی تا درک کنی چه شد. همان هایی که اگر چیزی به عنایت حاصلت شد مست می شوی و امیدوار می شوی که یک روز عاشق شوی. همان ها خلاصه...

محو صحبت های استاد بودم که یک صدای ناخراشیده ای رشته فکرهایم را پاره کرد. فکر کردم در فایل سخنرانی استاد ایرادی بوده. نگاهی به اطراف انداختم دیدم اکثراً به نقطه ای خیره شده اند و تعجبی با حالت نیمه لبخند دارند. برگشتم به همان نقطه. نوجوانی 10-12 ساله عینکی و کمی تپلی که کوله پشتی بر پشت، روی صندلی نشسته بود. صدا، صدای همین پسرک بود. عادی نمی زد. گاهی بلند صحبت می کرد، گاهی ناله می کرد و همه اش حالت بی تابی داشت. ناگهان دیدم پیرمرد مو سفید کرده کناریش را، که با او صحبت می کرد و سعی داشت آرامش کند.

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

نامه به شهید حبیب الله بهزادی 94

چهارشنبه 12 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

من الغریب الی الحبیب

خدمت برادر بزرگوار و شهید عزیزم؛ آقا حبیب الله؛ سلام علیکم.

باز هم آخرین روزهای زمستان و 12 اُمین روزِ 12 اُمین ماه و سالروز آسمانی شدنت و این چند خط نذرِ ناقابل من که نثار وجودِ سراسر حضورت می شود. باشد که از این منزل، نگاه با عنایتی کنی و دردها را تسکین بخشی.

آنان که دنیا را از دریچه معرفت می بینند هیچ اتفاقی را محصول تصادف نمی دانند. و برای هر اتفاقی، حکمت ها متصور می شوند چه آن حکمت ها مکشوف باشد چه پنهان. قرابت فامیلی ما با توی شهید نوجوان 17 ساله حتماً از روی تصادف نیست، پر است از حکمت، پر است از راز؛ خاصه که یک طرف ماجرا شهید است و ما چه می دانیم شهید کیست.

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

پر کشیدن "محمدامین رحمانی فر"

دوشنبه 3 اسفند 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

انّا لله و انّا الیه راجعون

هنوز در بهت و حیرتِ خبرِ پرکشیدنِ "محمد امین رحمانی فر" هستم.  دوست بزرگواری که در صفا و مردم‌داری کم نظیر بود. شاید همه دوستانش شهادت دهند که در مهربانی و لطف، از او شکست خورده باشند و من هم بد شکست خورده ام. امروز داشتم به همه پیامک ها و پیام هایمان نگاه می انداختم. همیشه او پیشتاز دیدارها بود و قرارها را می گذاشت.

او عاشق ولایت و رهبری بود. یاد دیدار دانشجویی حضرت آقا در ماه رمضان سال 92 به خیر. ذکر خیر محمدامین را در سفرنامه "صفا به توان صفا" آورده ام:

در دفتر اتحادیه محمدامین از دوستان با صفای قدیمی ام را می بینم. چندین برابر ظاهر فیزیکی متفاوتش- تیم حفاظت بیت فکر کرده بودند دانشجو نیست و اول کار راهش نداده بودند- از ما می فهمد و عشق  دارد. یادم هست چند سال پیش پاپیچ-از نوع سه پیچ تا التماس- یکی از بچه های اتحادیه که جلوی رهبری صحبت کرده بود، شد که هر جوری شده است، سهمیه ای برایش جور کند. امسال هم بدون داشتن سهمیه از شیراز آمده بود که بچه های اتحادیه کاری برایش بکنند. مرتب می گوید امام و دیدار امام و من آخر کار متوجه می شوم که منظورش رهبری است. شعرهایی هم می خواند و می گوید: عشق لیلی است که انسان را می کشاند دیگر. اولش خنده ام گرفته است و فکر می کنم دارد پیاز داغش می دهد اما کمی که می گذرد می بینم خیلی جدی است  و می فهمم که لااقل بهترین وظیفه من درین شرائط غبطه خوردن است...

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

برای رفیقم؛ سید

جمعه 30 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

هیچ وقت فکر نمی کردم این قدر بزرگ شوی که شاگرد مکتب شوریدگی و سوختگی ت شوم. تو خامی و پختگی را کی طی کردی که این چنین داری می سوزی برادر؟

تو از خزان سرزنش ها و تهمت ها آن چنان با شکوه گذشتی که ثابت کردی استعداد عاشق بودن را داری؛ و کسی که استعداد این هبه را داشته باشد استعداد همه خوبی ها و سعادت ها را دارد.

همه این مدتِ محنت در کنارت بودم و خبر نداشتی. هر چه از دستم برآمد برایت کردم. اما خیلی جاها به بن بست می خوردم و مجبور به سکون و نشستن می شدم و همان موقع بلند می شدم و برایت چله می گرفتم. آن قدر حرف برایت دارم که به موقعش خواهم زد؛ برای آنکه وسعتش را بدانی همین بس که به زندگی تو این ایام آن قدر فکر کرده ام که به زندگی نزدیک ترین هایم فکر نکرده ام. می گذاریم برای بعد حرف ها را.

خدا تو را به من داد و او صاحب اصلی ست؛ اگر او عنایت کند و تو اذن دهی تا همیشه پیش ت هستم. همیشه ی همیشه. نمی گذارم لحظه ای تنها بمانی. عقد اخوت ما سال هاست نخوانده، جاری شده است.

همان طور که هر روز برایت دعا می کنم، دعا می کنم که خوشبخت شوی همان طور که برایش می جنگی.

قربانت

برادر همراهت؛ محمد

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

بادیگارد

پنجشنبه 29 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 

 سکوت...

 

 

 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

برای توی با شعور

یکشنبه 25 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

کی گفته تو بی شعوری. تو از باشعورترین های عالمی؛ خدا می داند. می دانی عیبت چیست؟ تنها عیبت این است که شبیه دیگران نیستی. شبیه آدم های دیگر که نه، شبیه انسان های دیگر نیستی. ولی تا بخواهی آدم حسابی هستی. پر از مهری و صفا. خاک بر سر ما. همین که شبیه انسان های دیگر نیستی حرفت را نمی فهمند. تو داری دق می کنی؛ می دانم. اما چه کنم؟ من هم نمی فهمم چه می گویی عاقل مرد.

حالا افتاده ای در دورترین فاصله از همه داشته هایت. نا امید از همه هستی و نیستی ات. و داری جان می دهی که فراموش شده ای. می دانم. ولی این را هم می دانم که منتظری. اگر به تو باشد که همه خوب اند. اما ...

اما واقعاً کی این وسط مقصر است؟ تو، آن ها یا ... . خوب که فکرش می کنم هیچ کدام مقصر نیستید. مقصر منم که الکی اعصابم را خرد می کنم.

من باید بی رحم ترین آدم دنیا باشم برای آنچه که او مقدر کرده. فقط باید کار کرد.

للحق

  • محمد طاهری
۱۹
آذر
۹۹

57 برای 70 ای ها

چهارشنبه 21 بهمن 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

57 برای 70 ای ها

 

مسئله برای من این است که بچه های هم نسلیم، انقلاب را چگونه می فهمند و چه رنگی می بیننش. شکسته باد قلمی که بخواهد طوری بنویسد که توی مخاطب را  قانع کند درک درست از انقلاب این ست و جز این نیست!

 

 موافق انقلاب بودن می تواند یک گزاره بله و خیر ی باشد مثل رفراندوم سال 58 که پدران ما حرف شان را زدند و شد آنچه شد. اما درک از انقلاب، قطعاً یک گزاره بله و خیر ی نیست! هر کسی یک درک و فهمی از انقلاب دارد. از آن موافقِ جان برکفِ کفن پوشِ حاضر در میدان تا آن مخالفِ دو آتشه‌یِ معاندی که می خواهد سر به تن نظام نباشد، فهم های خاص خودشان را از انقلاب دارند.

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مادر شهید محمد چشم زاغ

دوشنبه 28 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

قبل التحریر: برای نوشتن هر یادداشتی داشتن وضو بهتر ست اما بعضی یادداشت ها بهتر بودنش به حد واجب می رسد در شرعِ خصوصیِ ما! این یادداشت را قرار بود دو سال پیش بنویسم اما نمی دانم چرا غفلت کردم و زیر قولم زدم. از مادر شهید عذر می خواهم.

 

تابستان دو سال پیش، بعد ماه مبارک بود که رفقای دبیرستان تماس گرفتند و برای صبح روز پنج شنبه ای قرار سالن گذاشتند که هم فوتبالی بزنیم و هم رفقا را ببینیم. قرار ساعت هفت و نیم صبح بود اما من خواب ماندم و حدود ساعت نه و نیم صبح همان طور که داشتم صبحانه می خوردم زنگ زدم مجتبی که عذر خواهی کنم. آقا زنگ که زدم مجتبی شروع کرد بد و بیراه گفتن؛ ما هم کنار خانواده نشسته بودیم و توان جواب گفتن نداشتیم و البته حق با او بود. می گفت بی شعور، چه قدر خر تشریف داری تو، می گفتم ممنونم لطف شماست این آخری از خودتان است! بالاخره رضایت دادند که سریع خودم را به آن ها برسانم تا از دلشان در آید. سوار ماشین شدم و رفتم سر قرار؛ گلزار شهدا.  ماشین را رو به روی مزار شهید دوران پارک کردم و رفتم از قطعه شهدای کربلای 5 ای ها و ردیف شهید حبیب الله که پسردایی شهید را زیارت کنم و بروم پیش بچه ها که کنار شهدای کانون رهپویان وصال بودند. نرسیده به مزار شهید حبیب الله دیدم امین رنجبر و فرامرز پارسایی کنار یک مادری پیر نشسته اند و حسابی محو صحبت هایش هستند. بچه ها را خیلی وقت بود ندیده بودم؛ می خواستم بپرم توی بغلشان و کلی فشارشان دهم اما دیدم خیلی فضا سنگین است و به سلامی تنها قناعت کردم و بعد از خواندن فاتحه برای شهید حبیب الله، کنار بچه ها و مادر نشستم. کمی که از صحبت های مادر گذشت فهمیدم که ایشان مادر شهید محمد چشم زاغ هستند. شهیدی در همسایگی شهید حبیب الله. 

 

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مرغک دشت کناری

یکشنبه 27 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

مرغک دشت کناری 

                                                       مرحبا!

 

...

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

دیالوگ این روزها

یکشنبه 13 دی 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

اساساً با تعبیر علوم "انسانی" مشکل دارم. طوری می گوییم علوم انسانی کانّه علوم دیگر همه حیوانی اند و هر چیز که در جستن آنی، آنی!!

غرض چیز دیگری است. به گمانم همه علوم، زبانشان یک طرفه است. منولوگ است و دیالوگی در آن راه ندارد. حال چه علوم انسانی! باشد چه علوم دقیقه؛ چه علوم جلیّه چه علوم خفیّه.

این یک صفت منفی برای علم نیست؛ یک توصیف است و فرصت های خاص خودش را فراهم می کند. تو وقتی متعلّم می شوی مجبوری بنشینی مدت ها سخنرانی یک طرفه علم را گوش کنی. دیالوگ تو دست بالا چیز جدیدی را کشف کند اما حقیقت را نمی تواند تغییر دهد.

ظاهر این توصیف، قدری به تلخی می زند اما وقتی به شیرینی ذات حق، یقین داشته باشی همه‌ی منولوگ های ذی حق را با گوش جان نوش می کنی و هر چه می شنوی در آرزوی کلام دیگری از معشوقی... .

این روزها وسط نمودارها و فرمول ها و اعداد که زبان زمستان و باران و افق و غروب و دل را نمی فهمند شعر می نویسم تا کمی هوای خودم را عوض کنم. چرا که زبان مناجات دیالوگ باشد نه منولوگ!

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

شیخ ابراهیم زکزاکی

پنجشنبه 26 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

سابقه تقیه در تاریخ شیعه پر رنگ است. اما اتفاقات متعدد که نهایتاً به انقلاب 57 منتهی می شود سرآغاز فصل جدید و روشنی از تلألو تفکر شیعی با قرائتی مبتنی بر مبارزه برای احقاق حق است. تا قبل از انقلاب اسلامی تعداد شهدای شیعه، آمار چندانی نداشت اما با شروع انقلاب و تعلیمات عمیق امام امت این تفکر به بهترین شکل ممکن در میان امت های آزادی خواه جهان جا میافتد و غلیانی جهانی را در اقصی نقاط جهان ایجاد می کند. راه بری این خط اصیل توحیدی که این روزها به دست حضرت آقاست دارد حسابی ریشه می زند. از آسیای غربی و شرقی تا اروپا و آمریکا و آفریقا. البته این راه را جز مردان بزرگ یارای طی آن نیستند و این مسیر هیچ نسبتی با عافیت طلبان ندارد و بدیهی ست که خیلی از سیاست مداران امروز عالم با این فرهنگ بیگانه اند.

 

یکی از این نمونه های برجسته شاگرد مکتب روح الله، شیخ ابراهیم زکزاکی است. کسی که زندگیش را وقف آرمان هایش کرد؛ دیروز سه تن از پسرانش را تقدیم کرد و امروز نیز تنها پسر و همسرش.

در دنیا چه خبرست و ما در این خبرهای گوناگون کجاییم؟

درود و رحمت خدا بر همه مجاهدان راستین راه حق خصوصاً شیخ ابراهیم زکزاکی.

أ لیس الصبح بقریب ؟!

 

للحق     

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

ناله درد و سکوت یگانه خواه

پنجشنبه 12 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

تقدیم به جانبازان شیمیایی

 

این چند روز که جسم ما کمی بازی درآورده، مجال خوبی است برای فکر کردن. البته بگویی نگویی نمی شود چندان فکر کرد!

 بیماری اگر طاقت آدم را نشانه بگیرد، آرامش سخت ترین دستاورد بشری می شود. تشویش و ناآرامی دائمی به سراغ او می آید و مثل آدمی که پی در پی دور خودش بچرخد معلق می شود بین توهم ها و تشویش ها. لحظه ای نمی تواند آرام بگیرد و موج این اقیانوس پرتلاطم او را به هر سو می زند و عنان کنترل خودش را از دست می دهد. او می شود پر کاه و باد هیچ صنمی با او و آرزوها و شأن هایش ندارد. انگار نه انگار که لحظاتی پیش از این طوفان ویران کننده، او چه طور بوده و چه می خواسته و چه نقشه ای در سر داشته.

فکر کردن محصول ضمیر آرام است و اساساً شناخت صحیح هنگاهی حاصل می شود که تو توان تمرکز کردن داشته باشی. اما وقتی می بینی این تمرکز و آرامشت که ارزشمندترین داشته های توست، دارد به مخفی ترین شکل ممکن از تو فرار می کند، صد سال پیر می شوی. چه قدر سخت ست کسی به تدریج غرق شدنش را ببیند. بی علت نیست که غرق شدن در آب را از اقسام شهادت خوانده اند.

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

جامونده هر سال

سه شنبه 10 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

من جاموندم شبیه کسی که هرچی دوید ولی نرسید ...

 

"او می دوید و من می دویدم ..."

 

آجرک الله یا بقیه الله(ارواحنا له الفداء)

 

بعدالتحریر: امسال هم نشد. سال بعد هستم یا نیستم؟

 

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

رفقای یاسوج

یکشنبه 8 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

 دیشب که محسن زنگ زد و گفت آمدم شیراز گل از رخم شکفت! دو ماهی میشد ندیده بودمش. یاسوج، دو روز نمیدیدمش حسابی دل تنگش میشدم. محسن به خاطر اخلاصش، یک حال خوب کن تمام عیارست. امروز پنج ساعتی پیش هم بودیم. بیشترش توی نمایشگاه کتاب و کتاب فروشی گذشت. دیگر دیدن کتاب مثل گذشته آزارم نمی دهد. پیشتر دیدن هر کتاب برایم برابر یک عقده بود؛ چرا که وقت خواندنش نداشتم و به هم میریختم از این که توان خواندن این همه معرفت و حکمت کشف شده را ندارم؛ کشف نشده اش هم پیشکش! اما این روزها اوضاع کمی بهترست الحمدلله. امروز مجال خوبی بود که از کارهای محسن و رفقای یاسوج بپرسم. شبی هم با آقا حمید صحبت می کردیم. بچه ها شکر خدا غرق در کارهای مطالعاتی و اندیشه ای اند. به گمانم اگر به همین خوبی پیش بروند اتفاقات خوبی سال های بعد در یاسوج میافتد. در هر حال خدا را شاکرم که چند سالی از بهترین دوران زندگیم را با این دوستان قرار داد.  

 

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

بسیجی

جمعه 6 آذر 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 همیشه به دوستان می گفتم برای ورود به بسیج دانشجویی پیش شرطی نیست اما برای ورود به انجمن اسلامی، حتما شرطی دارد و آن هم بسیجی بودن است. خدا ما را شرمنده بسیجی های مخلص نکند. 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

مهم ترین معضل امروز آزاداندیشی

شنبه 30 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

مهم ترین معضل امروز آزاداندیشی

شأن دانشجو، پرسش گری و اندیشه ورزی دلیرانه بر مبنای اخلاق و منطق و آزادی است. زمانی که حصارهای تنگ تعصب، جمود و تحجر بشکند، اندیشه مجال ظهور و بروز پیدا می کند و طرح های نو درانداخته می شود؛ آن زمان است که شاهد تحول واقعی و نه شعاری در فکر و نظر و علم خواهیم بود.

آزاداندیشی یک فرهنگ است و این فرهنگ مترقی، صاحبانش را فرهیخته بار می آورد. فرهیختگان آنانی هستند که مهم ترین سرمایه وجودی شان معرفت و اندیشه است؛ آنانی که بهای آدمیت را معرفت می دانند و تشنگان حکمت اند. آنانی که اهل شنیدن قول های حَسن هستند و اتباع أحسن می کنند. آنانی که در تقابل اندیشه ها تنها از سلاح اندیشه بهره می گیرند و زبان به ناسزا باز نمی کنند و بیش از هر کسی مشتاق شنیدن صدای مخالف اند. آنانی که به تفکر های مختلف احترام می گذارند و تضارب آراء را منجر به پیشرفت جریان فکر و اندیشه می دانند. آنانی که طراوت و شادی اندیشه را به هیجان و غوغاسالاری ها ترجیح می دهند و بیش از به وجد آمدن از کف و سوت داخلی و خارجی!، دنبال رسیدن به حق اند.

  • محمد طاهری
۱۸
آذر
۹۹

نامه ای به برادر زاده در راهم

جمعه 22 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

بسم الله الرحمن الرحیم

للباقی

از: عموی کوچکت؛ محمد

به: برادر زاده در راهم

 

عمو جان سلام. نمی دانم چه باید خطابت کنم. اسمت هنوز تا این دم آخری، معلوم نیست. این روزها باب شده اسم های بچه ها را روی هم سِت کنند!! کلی زمان روی حل کردن این معادله پیچیده می گذارند که چند واجی باشد، حرف اول و آخرش چه باشد، وزنش درست باشد و ... و آخرش هم غالباً از این دستگاه چند معادله و چند مجهول، اسم زیبا و سنتی در نمی آید! امیدوارم هم اسمت زیبا باشد و هم آتیه ات ان شاءالله.

این چند خط را یک بار الان می خوانی و بارهای بعد زمانی که سواد آموختی. اما با این تفاوت که آن زمان به یاد نمی آوری که روزی این سیاهه را خوانده باشی. چرا که دنیا، دنیای فراموشی ست. با یک فراموشی محض به دنیا می آیی و عمری بناست حکمت بیاموزی که بدانی کیستی و به کجا آمده ای و آمدنت بهر چه بوده؛ چیزهایی که یحتمل امروز می دانی.

 عموجان بدان که به پست ترین مرتبه خلقت که دنیا باشد، سفر می کنی. عالم ماده و شی.

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

بچه های نسل پسا حاج کاظم

پنجشنبه 21 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 

امروز بعد از مدت ها که بچه های کانون مهدویت تماس می گرفتند و برای جلسه دعوت می کردند توفیق شد خدمت شان برسم. پنج شنبه های قبلی یا سفر بودم یا خود این دوستان جلسه نداشتند. این دوستان که غالباً از رفقای دوران دبیرستانم هستند، چند سالی است که وارد کار تولیدی شده اند و در فیلم کوتاه و مستند و تئاتر و دیگر شاخه های هنری کار می کنند. کارهاشان هم خوب است و توانسته جوایز متعددی بگیرد. 

امروز ایده ای که مدت ها ذهنم را مشغول کرده بود را برای کار مستند دادم. مستندی با نام" بچه های نسل پسا حاج کاظم". حالا ان شاءالله قرارست پیش نویش کلی طرح را تا هفته آینده بنویسم. نمی دانم از آب در می آید یا نه اما هر چه حضرت دوست عنایت کند به آن محتاج ترم.

 

للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

دانشگاه را نظامی نکنید

سه شنبه 19 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

للباقی

 امشب علی مطهری در تالار حکمت برنامه داشت و حسن عباسی در تالار فجر. با توجه به حواشی سفر قبلی علی مطهری به شیراز، این بار دانشگاه را شدیدا نظامی و امنیتی کرده بودند. جلوی ورودی دانشگاه، یگان ویژه با تجهیزات به حالت آماده باش در صفی منظم ایستاده بودند. این صحنه خونم را به جوش آورد. چه معنی دارد تا مرز دانشگاه به خاطر یک برنامه دانشجویی این همه نیروهای امنیتی و نظامی بیاستند؟ اگر اشتباهی بار قبل رخ داده که نباید وجهه دانشگاه را این چنین مخدوش کنند. رفتم جلو و پرسیدم چه خبرست که این چنین می کنید؟! با تا چهار لیچار بدرقه ام کردند! حسابی ناراحت بودم. هرچه سجاد می کرد داخل نمی رفتم،می خواستم ببینم چه می شود. وسط آن حکومت نظامی رفتم وسط میدان و فلش دوربینم را روشن کردم و چند عکس گرفتم. یک آن دیدم چند نفری به سمتم می آیند. با آن ها تند برخورد کردم اما بچه های بالادستی ما را بردند! این که چه شد بماند اما آخرش عکس هایم را پاک کردند و اسمم را نوشتند و با تهدید و تندی، رهایم کردند. به یکی شان گفتم شما که عکس ها را پاک کردید اما مردانه اگر راست می گویی بیا دو کلام حرف حساب بزنیم. گفت بگو. گفتم این چه معنی دارد توی نظامی و امنیتی بیایی برای من دانشجو در چنین فضایی خط و نشان بکشی؟ گفت به ما هم از بالا می گویند؛ وقتی از فرمانداری و ... دستور می آید ما تابع ایم! ما موظفیم به وظیفه مان عمل کنیم. راست میگفت. مسئولین بالادستی ترسیده بودند. یکی از دلایل استعفای (یا شاید عزل!) استاندار سابق همین اتفاقات برنامه علی مطهری بود. دیگر این ها به جای کنترل، از ترس فضا را اینچنین کرده بودند. راست می گفت. او باید به وظیفه اش عمل می کرد و من هم! با آن که خیلی بد با من برخورد شده بود اما ناراحت نبودم. چرا که اگر من بچه انقلابی داد نزنم مجال باز می شود برای آن معاند از خدا بی خبری که نمی خواهد سر به تن این نظام باشد. رفتیم برنامه علی مطهری. در تالار حکمت را بسته بودند و کلی آدم بیرون زیر باران داشتند خیس می شدند. پشت در عده ای هر کاری می کردند در باز نمی شد. عده ای شعار مرگ بر دیکاتور می دادند. جمع های چند نفره زیادی هم همان اطراف تشکیل شده بود و یک فضای زیبای آزاداندیشی را بدون بروکراسی های مرسوم رقم زده بود. خدا را شکر کردم حالا که قرارست غلاف کنم تنها کاری که انجام می دهم برای احقاق آزاداندیشی ست. سری هم به برنامه حسن عباسی زدم و آن هم از جمعیت پر بود. از بچه ها خداحافظی کردم و هندزفزی به گوش آمدم خانه. استاد، تفسیر غزل"آنان که به نظر خاک را کیمیا کنند/ آیا شود که گوشه چشمی به ما کنند" را می گفت. 

 للحق

  • محمد طاهری
۱۷
آذر
۹۹

مرگ بر پدرسوخته ترین قلدر عالم

یکشنبه 17 آبان 1394 :: نویسنده : محمد طاهری

 للباقی

مرگ بر پدرسوخته ترین قلدر عالم

برای بعضی از دولتی ها، روغن فرد اعلا این روزها یعنی آمریکا!

 

  اصلاً اصل دعوا از آن جا شروع می شود که فکر می کنیم مرگ بر آمریکا شعاری است که تنها در نماز جمعه و راهپیمایی روز قدس و 22 بهمن و آخر تکبیرها واجب ست و ایضاً مشت کردن دست و یک صدا فریاد زدنش مستحب موکد! یعنی از مرگ بر آمریکا تنها یک استفاده ابزاری و شعاری و ساده می کنیم. وقتی نگاه ما چنین سطحی شد و استکبار را در حد یک شعار صرف، پایین آوردیم، خیلی راحت می توانیم با کدخدا لبخند بزنیم و دَم ش را ببینیم و احیاناً مناسبات منطقه ای و بین المللی را از سر بگیریم و شتر دیدیم ندیدیم!

این نگاه سطحی به هویت واقعی اسلامی ایرانی ماست و نتیجه ای جز گل به خودی ندارد. آمریکا خودش را مهم ترین قطب جهان می داند. از شاخ آفریقا تا جنوب آسیا را می خواهد با سیاست های خودش راهبری کند. طرح نظم نوین جهانی را با محوریت خودش می ریزد تا در جهان آقایی کند. حالا چگونه می تواند آقایی تو را ببیند؟

یک زمانی در دوره اصلاحات، عده ای از منورالفکرها می گفتند اگر آمریکا شیر است ما هم آهوییم؛ و همان طور که می دانید خدا به آهو قدرت فرار کردن داده است! پس ما باید از آمریکا با قدرت فرار کنیم!! نتیجه آن با قدرت فرار کردن ها و لبخند زدن ها این بود که هر روز گستاخی و تهدیدهاشان بیشتر و بیشتر شد و برای مثال صنعت هسته ای مان را تعطیل کردند در آن دوره. چرا؟

این یک اصل اساسی و تجربه شده است که اگر ملتی هویت و عزتش تضعیف شد، منافعش هم از بین می رود. در طول تاریخ نیز شاهدیم اگر حکومتی به بهانه منفعت، از هویت و ایدئولوژی ش گذشت به خاک سیاه نشست. اما از آن طرف اگر به خاک سیاه نشاندنش اما بر هویتش تأکید کرد روزی به سرافرازی می رسد.

هویت و ایدئولوژی ما کاملاً در مقابل آمریکا قرار دارد. او می خواهد قلدر عالم باشد، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی. او می خواهد آقایی کند و تا جایی که می تواند از کشورهای دیگر به هر بهانه بچاپد، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی. او حافظ منافع اسرائیل است، ما و متحدانمان می گوییم غلط می کنی و هزاران غلط دیگر.

اما متأسفانه برخی دولتی ها فکر می کنند روغن فرد اعلا، این روزها یعنی آمریکا. گمان می کنند ارتباط با آمریکا نان کشور و منافع آن را در روغن آمریکا می کند. حال آن که این خیال توهمی کاملاً در تضاد با منافع و هویت آمریکا ست و چه قدر ساده اندیش هستند کسانی که برای مشکلات داخلی این جور راه حل ها را ارائه می دهند و گمان می کردند 100 روزه مشکلات حل می شود! اصلاً گیریم آن ها یک مشت دیوانه و احمق باشند و همه اندیشکده های مطالعاتی شان غلط گِرا بدهند، چگونه می توانند عزت و شرف خود را این چنین زیر پا بگذارند؟

در حوالی همین مذاکرات، عده ای از تئورسین های مدافع منافع ملی! به این نتیجه رسیده بودند که دیگر وقت آن رسیده شعار مرگ بر آمریکا را از نمازجمعه و راهپیمایی ها و تکبیرها حذف کنیم!  خدا این ها را از خواب آمریکا بیدار کند.

مرگ بر آمریکای ما علاوه بر پشتوانه عقلی و منطقی، تضمین کننده منافع ملی ماست. امروز چشم ملت های آزادی خواه جهان-که روز به روز به تعدادشان افزوده می شود- به ایران و موضع گیری های آن دوخته است. مرگ بر آمریکای ما، مرگ بر همه جنایات وحشیانه این زورگوی قلدر سلطه طلب ست که تا ما و آرمان های ما را به زمین نزند دست از دشمنی با ما بر نمی دارد. مرگ بر آمریکای ما عین عزت و کرامت لازم برای آقایی کردن و مقدمات تمدن سازی است. مرگ بر آمریکای ما آروزی از بین رفتن همه تروریست های کثیف و وحشی چون داعش است که مولود آمریکا هستند تا به جان مسلمانان بیافتند. و ده ها دلیل دیگر.

برای بیدار کردن آنانی که از سر تغافل، گاهی دشمن را مودب می بینند! دست ها را گره می کنیم و به پشتوانه عزت اسلامی و دادخواهی از همه مظلومان جهان تا نابودی کامل نظام استکباری و رهایی ملت های آزاده، یک صدا فریاد می زنیم:

مـــــــــــــــــــرگ بــــــــــــــــــــر آمـــــــــــــریــــــــــکــــــــا

 

للحق

  • محمد طاهری